” خدايا ” تو را عاشق ديدم و غريبانه عاشقت شدم
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم
تو را وفادار ديدم و بي وفايي نمودم ولي هر کجا که رفتم سرشکسته بازگشتم
تو را گرم ديدم و در سردترين لحظات به سراغت آمدم
اما…
تو مرا چه ديدي که همچنان بخشنده و توبه پذير و مشتاق بنده ات ماندي
با صنع تو هر مورچه، رازي دارد
با شوق تو هر سوخته نازي دارد
اي خالق ذوالجلال، نوميد مکن
آن را که به درگهت نيازي دارد
پــــــــــروردگارا:
از بابت زيباترين تكـرار اين دنيا كه بيداريست، تو را سپاسگزارم،
از تو تقاضا دارم همانطور كه چشم صورت ما را به زيباييهايت بازكردي،
چشم دلمان را هم به حقيقت بندگيت باز نگهدار.
خداي من
نه آن قدر پاکم که کمکم کني و نه آن قدر بدم که رهايم کني
ميان اين دو گمم
هم خود را و هم تو را آزار ميدهم
هر چه قدر تلاش کردم نتوانستم آني باشم که تو خواستي
و هرگز دوست ندارم آني باشم که تو رهايم کني
آنقدر بي تو تنها هستم که بي تو يعني “هيچ” يعني “پوچ”
خدايا هيچ وقت رهـــايم نکن . . .
درباره این سایت